×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

hisssssss

1 man 1 to

22

دوستی می گفت می خواهم داستان واقعی برایت تعریف کنم و گفت: مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه ، مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟ راننده میگه : نه در این زمان راننده برای یک مسافر خانم که دست تکان میده نگه میداره خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی ؟ راننده میگه : نه. شما ؟ مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا هالو گیر آوردی ؟ یهو خانومه از عقب به راننده میگه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین ؟!!! راننده تا اینو میشنوه شوکه میشه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه . بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن� نمی دونم چرا ، اما با شنیدن این داستان ناخودآگاه یاد این جمله حکیم ارد بزرگ افتادم : در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .

شنبه 22 بهمن 1390 - 4:46:15 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 بهمن 1390   11:32:54 AM

 دلام . آدم بايد عاقل باشه و قبل از نزديك شدن اينجور آدما اونا را بشناسه 

آخرین مطالب


45


44


43


42


41


40


39


38


37


36


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

32302 بازدید

42 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

48 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements